وقتی باران پیانو می‌زند

 همسفر باد ازمجموعة شعرهای :وقتی باران پیانو می‌زند از ساغر شفیعی
غنچه که بودم، تو ندیدی مرا    هرچه شکفتم، تو نچیدی مرا
ماندم و پژمرده شدم، ریختم     تا که به دامان تو آویختم
...
وای، مرا ساده سپردی به باد   حیف که نشناخته بردی زِ یاد
...
می‌رسم اما به تو روزی دگر       پنجره را باز گذاری اگر
.
..

اخرین بیت این شعر خیلی خیلی قشنگه مگه نه؟

هوای بارانی

دو روز پیش تو این شهر خشک ما بعد از عمری بارون اومد. حالا فکرش را بکن این رحمت الهی در چه روزی فرو فرستاده شده : روز ورزش . مای بد بخت یک هفته صبر کردیم تا ورزش کنیم ولی بیا و ببین .این چاله چوله های مدرسه پر از آب شده. ورزش بی ورزش.

let's dance


گلبرگ نیم شبنم یک بوسه بسم نیست

رگبار پسندم که ز گل خرمن ام امشب